تکه تکه کردن خانم پرستار تهرانی در قرنطینه کرونا +عکس
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۸۸۹۰۰
رکنا: ساعت ۸:۲۲ شامگاه ۲۶ اردیبهشت زن جوانی به پلیس رفت و ناپدید شدن خواهرش را گزارش کرد. او گفت: خواهرم بهخاطر اختلافاتی که با همسرش داشت، یک سالی است که جدا از همسرش زندگی میکند. جمعه گذشته با خواهرم مهرنوش تلفنی صحبت کردم، قرار شد آن شب به خانه او بروم. ساعت ۹ شب جمعه مقابل خانه خواهرم بودم، اما هر چه زنگ زدم در خانه را باز نکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زن جوان گفت: فردای آن روز هم شوهرخواهرم با من تماس گرفت و گفت مهرنوش به سفر خارج از کشور رفته است. او گفت به همکارانش پیام داده که برای تعطیلات به خارج از کشور میرود. این امکان ندارد، خودتان که وضعیت پروازهای خارج از کشور را میدانید از طرفی خواهرم بهیار بیمارستان است، اصلاً با شرایط کرونا نمیتواند از کشور خارج شود. مطمئنم که بلایی سر خواهرم آمده است.
سرنخهایی برای جنایت
با شکایت زن جوان، تحقیقات به دستور بازپرس جنایی آغاز شد. در تحقیقات صورت گرفته مأموران به سراغ پسر مهرنوش رفته و او گفت: روز حادثه مادرم به دیدن من آمد و بعد از لحظاتی من برای انجام کاری که یکی از دوستانم از من خواسته بود خانه را ترک کردم و زمانی که برگشتم مادرم آنجا نبود.
در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد که زن جوان دو حساب بانکی دارد، اما از یکی از این حسابها سه بار به مبلغ ۱۵ میلیون تومان پول به حساب پوریا، پسرش واریز شده است.
با این سرنخ، مأموران به بازبینی دوربینهای مداربسته بانکهایی که از آن انتقال وجه صورت گرفته بود پرداختند. تصویری که از دوربینهای مداربسته بانکها بهدست آمد، تصویر همسرش شهاب بود. مدارک و شواهد پلیسی نشان میداد که شهاب در ناپدید شدن همسرش نقش دارد و به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران مرد جوان بازداشت شد. وی وقتی با مدارک و شواهد پلیسی رو به رو شد به همسرکشی اعتراف کرد.
او مدعی شد که پس از قتل همسرش، جسد را تکه تکه کرده و در بیابانهای شهریار دفن کرده است. با اعتراف مرد جوان، به دستور بازپرس جنایی، کارآگاهان راهی شهریار شده تا جسد مثله زن جوان را کشف کنند.
گفتگو با مرد همسرکش
چه شد که همسرت را به قتل رساندی؟
سال ۸۰ با مهرنوش ازدواج کردم و سال ۸۵ پسرم به دنیا آمد. من و همسرم باهم اختلاف داشتیم و با به دنیا آمدن پسرم درگیریها و اختلافها بیشتر شد. یک سال و نیم بعد مهرنوش جدا شد و پوریا نزد من ماند. برایم سخت بود که پسر بچهای را با آن سن و سال بزرگ کنم. بههمین دلیل مدتی بعد با زن جوانی ازدواج کردم. اما خیلی زود مهرنوش به سراغم آمد و آنقدر گفت بچهاش را میخواهد و اشتباه کرده است که من مجبور شدم زن دومم را طلاق بدهم و سال ۸۸ و بعد از مدتی با مهرنوش دوباره ازدواج کردم.
یکی از اختلافات ما این بود که مادر و پدر مهرنوش در شمال کشور زندگی میکردند و او میخواست که ما برای زندگی به آنجا برویم. اما کار و زندگیام در تهران بود و واقعاً نمیتوانستم این کار را انجام دهم. تا اینکه پدرش فوت کرد و مادر مهرنوش به تهران آمد. از من خواست که خانهای در نزدیکی خانه مادرش بگیریم. ولی موافق نبودم، مادرش در زندگی ما دخالت میکرد و من ترجیح میدادم که خیلی نزدیک آنها زندگی نکنیم. مادرش سال گذشته فوت کرد و درگیریهای مهرنوش با من همچنان ادامه داشت.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
خانهای که مهرنوش گرفته بود پارکینگ نداشت و او گاهی اوقات خودرواش را در پارکینگ خانه من پارک میکرد. از طرفی برای دیدن پوریا هم به خانه من میآمد. روز حادثه بعد از کارش برای دیدن پوریا آمد، گوشی تلفن همراهش دست پوریا بود و من ناخواسته پیامکها و چتهایش را خواندم. همسرم با دوستانش مشورت میکرد و آنها هم به او پیشنهاد میدادند که از من جدا شود. به او اعتراض کردم و گفتم دوستانت نباید در زندگی ما دخالت کنند. سر همین مسأله باهم دعوایمان شد و در همین زمان پسرم خانه را ترک کرد. درگیری ما بالا گرفت و ناگهان مهرنوش دو تا سنگ کوچکی که برای گردو شکستن بود را از کنار اتاق برداشت و به سمت من پرتاب کرد. من که از این رفتار او عصبانیتر شده بودم سیم برقی که کنار اتاق بود را برداشتم و دور گردن او پیچیدم. به خودم که آمدم متوجه شدم نفس نمیکشد.
با جسد چه کردی؟
جسد را تکه تکه کرده و داخل پلاستیک گذاشتم و به پارکینگ بردم. زمانی که قصد داشتم جسد را داخل صندوق عقب بگذارم پوریا آمد. به او گفتم مادرت را کشتهام و او هیچ حرفی نزد. بعد جسد را در بیابانهای شهریار دفن کردم. در راه برگشت برای اینکه کسی به من مشکوک نشود از گوشی تلفن همراه همسرم به همکارانش پیامک دادم و گوشی را در بین راه به بیرون انداختم.
چرا از حسابش سرقت کردی؟
من رمز یکی از کارتهای او را داشتم و سه مرتبه از کارت همسرم ۱۵ میلیون تومان به کارت پسرم پول انتقال دادم. برای اینکه با خودم میگفتم اگر خودکشی کنم یا دستگیر شوم آینده پسرم نامشخص است و حداقل پولی در حسابش باشد تا بتواند زندگی اش را بگرداند.
منبع: فردا
کلیدواژه: قرنطینه کرونا قتل همسر زن جوان او گفت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۸۸۹۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّالشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانوادهاش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانهای شصتمتری و وقفی بزرگ کرد.
خانهای که هر وقت پنجرهاش را باز میکرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیهالسلام گره میخورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگیشان میشد.
فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه تعلیم در حوزه علمیه نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت میکنند و همانجا ماندگار میشوند.
فخرالسادات در نجف به دنیا میآید و در سن سیزده سالگی با آیتالله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج میکند. آنها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام زندگیشان را با عشق آغاز میکنند و حاصل این ازدواج میشود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آنها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنتالهدی صدر درس میخواندند.
در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته میشد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات میکند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را میدهد.
بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه زندان شد. به دلیل فعالیتهای سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال ونیم در زندان حزب بعث به سر میبردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.
ام علاء در طول زندگی متحمل رنجها و سختیهای زیادی شد. ولی هیچگاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر میبرد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی میکرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش میآمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمیداشت.
او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کارهای شخصیاش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام میداد.
همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه میکرد. به آنها میگفت: اگر همهی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمیشوم؛ بلکه افتخار میکنم و بدانید خون فرزندان من رنگینتر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.
در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبهروی مامه و هر دو با هم گریه میکردند و روضه میخواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل امالبنین چهار پسر فدا کردی.»
شاید میخواست با این کلمات، دل مادر داغدیدهام را آرام کند.
مامه دستی به صورتش کشید و میان هقهق گریههایش گفت: «من کجا، امالبنین کجا ابوعلاء؟ امالبنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»
انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.
این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.
علاقهمندان برای مشاهده و تهیه این کتاب میتوانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.
انتهای پیام/